شعری از قیصر امین پور


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

این ترانه  بوی نان نمی دهد

بوی حرف دیگران نمی دهد

 

سفره ی دلم دوباره باز شد

سفره ای که بوی نان نمی دهد

 

نامه ای که ساده و صمیمی ست

بوی  شعر و داستان نمی دهد:

 

...با سلام و آرزوی طول عمر

که زمانه این زمان نمی دهد

 

کاش این  زمانه زیر و روشود

روی خوش به ما نشان نمی دهد

 

یک وجب زمین برای باغچه

یک دریچه آسمان نمی دهد

 

وسعتی به قدر جای ما دو تن

گر زمین دهد ، زمان نمی دهد

 

فرصتی برای دوست داشتن

نوبتی به عاشقان نمی دهد

 

هیچکس برایت از صمیم دل

دست دوستی تکان نمی دهد

 

هیچکس به غیر نا سزا تو را

هدیه ای به رایگان نمی دهد

 

کس ز فرط های و هوی گرگ و میش

دل به هی هی شبان نمی دهد

 

جز دلت که قطره ایست بی کران

کس نشان ز بی کران نمی دهد

 

عشق نام بی نشانه است و کس

نام دیگری بدان نمی دهد

 

نا امیدم از زمین و از زمان

پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد



پاره های این دل شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی دهد

 

خواستم که با تو درد و دل کنم

گریه ام ولی امان نمی دهد...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 2:25 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com